loading...
☀☀نوشت های یک نویسنده☀☀

به نام خدا

یک شب میروم.

دوست دارم یک شب بمیرم.

درواقع میخواهم در شب بمیرم.

وقتی همه جا تاریک است.

وقتی که همه خوابند.

آن وقت تمام بارهای سنگین دنیا را جا میگذارم سبک و راحت همچو یک روح سفید پرواز میکنم بر بلندای آسمان.

راستی بهشت کجاست؟

در آسمان یا جایی بالاتر یا اصلا جایی دیگر شبیه سیاره ای دیگر؟

مهم نیست که الان نمیفهمم.

آن شب که پر کشیدم آن را از نزدیک میبینم.

البته زیاد مطمئن نیستم شاید بخاطر گناه.

اما امید دارم.

هر شب که می خوابم آن شب را می بینم.

شبی که تمام میشوم.

 

نویسنده:م.حاج غنی(مرغ مینا)

برچسب ها "تمام میشوم شبی" ,
ارسال نظر برای این مطلب

نظرات برای این پست غیر فعال میباشد .
درباره ما
Profile Pic
تازگی ها یاد گرفته ام ببافم. افکارم را می بافم. و با آنها کلاهی از جنس داستان و شالی از جنس شعر میسازم. تا در سرمای بی فکری ها یخ نزنم. من کی هستم؟ این به این بستگی داره که تو کی باشی. تو چه شکلی هستی؟ منم همان شکلی هستم. تو چند سالته؟ منم هم سن تو هستم. تو کجا هستی؟ منم همانجا هستم. خلاصه فرقی با تو ندارم. خودت را دیدی انگار من را دیدی. خوب است هم را بفهمیم نه؟ اما اشتباه نکن تو من نیستی منم تو نیستم. م.حاج غنی.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 59
  • بازدید ماه : 176
  • بازدید سال : 1,011
  • بازدید کلی : 7,757